کد مطلب:329797 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

شفای بیماری
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

حضرت حجة الاسلام حاج شیخ محمد تقی صادق در تحقیقاتی كه در مورد داستان ذیل كرده و برای مرحوم آیة الله العظمی بروجردی (ره ) نوشته و فرستاده كه ترجمه آن این است كه معظم له بعد از سلام و درود به مخاطب خود و به تمام مؤ منین از شیعه آل محمد (ص ) می نویسد:

و تقدیم می دارم به سوی تو كرامت را كه هیچ گونه شك و شبهه ای در او نباشد و آن كرامت از علیا مكرمه حضرت زینب (س ) بانوی بانوان عالم و برگزیده امت است و آن قضیه این است كه : زنی به نام فوزیة زیدان از خاندان مردمی صالح و متقی و پرهیزكار در یكی از قراء (روستاهای ) جبل عامل به نام جویة مبتلا به درد پای بی درمانی شد تا جایی كه به عنوان عمل جراحی متوسل به بیمارستانهای متعددی گردید ولی نتیجه این شد كه سستی در رانها و ساق پای وی پدید آمد و هیچ قادر به حركت نبود، مگر اینكه نشسته و به كمك دو دست راه می رفت و روی همین اصل بیست و پنج سال تمام خانه نشین شد و به همان حال صبر می كرد و مدام با این حال می بود تا اینكه عاشورای آقا ابی عبدالله الحسین (ع ) فرا رسید ولی او دیگر از مرض به ستوه آمده بود و عنان صبر را از دست او گرفته ، ناچار برادران و خواهران خود را كه از خوبان مؤ منین به شمار می روند خواست و از آنان تقاضا كرد كه او را به حرم حضرت زینب (س ) در شام برده تا در اثر توسل به ذیل عنایت دختر كبرای علی (ع ) شفا یافته و از گرفتاری مزبور به در آید ولی برادران پیشنهاد وی را نپذیرفتند و گفتند كه شرعا مستحسن نیست كه تو را با این حال به شام ببریم و اگر بناست حضرت تو را شفا دهد همین جا كه در خانه ات قرار داری برای او امكان دارد.

فوزیه هر چه اصرار كرد بر اعتذار آنان می افزود ناچار وی خود را به خدا سپرده و صبر بیشتری را پیشه نمود، تا اینكه در یكی از روزهای عاشورا در همسایگی مجلسی عزایی جهت حضرت سیدالشهداء (ع ) بر پا بود فوزیه به حال نشسته و به كمك دو دست به خانه همسایه رفت ، از بیانات وعاظ استماع كرد و دعا كرد و توسل نمود و گریه زیادی كرد، تا اینكه بعد از پایان عزاداری با همان حال به خانه بر می گردد. شب با حال گریه و توسل بعد از نماز می خوابد و نزدیك صبح بیدار می شود كه نماز صبح را بخواند می بیند هنوز فجر طالع نشده او به انتظار طلوع فجر می نشیند در این اثناء متوجه دستی می شود كه بالای مچ وی را گرفته و یك كسی به او می گوید: (قومی یا فوزیه ) برخیز ای فوزیه . او با شنیدن این سخن و كمك آن دست فوری بر می خیزد و به دو قدمی خود می ایستد و از عقال و پای بندی كه از او برداشته شده بی اندازه مسرور و خوشحال می شود. آن وقت نگاهی به راست و چپ می كند، احدی را نمی بیند. سپس رو می كند به مادرش كه در همان اطاق خوابیده بود و بنا می كند به ((الله اكبر)) و ((الا اله الا الله )) گفت وقتی كه مادرش او را به آن حال دید مبهوت شد سپس از نزد مادرش بیرون دوید و به خارج از خانه رفت و صدای خود را به ((الله اكبر)) و ((لا اله الا الله )) بلند كرد تا اینكه برادرانش با صدای خواهر به سوی او می آیند وقتی آنان او را به آن حال غیر مترقبه دیدند، صدا به صلوات بلند كردند. آن گاه همسایگان خبردار می شوند، و آنها نیز صلوات و تهلیل و تكبیر بر زبان جاری می كنند.

این خبر كم كم به تمام شهر رسید و سایر بلاد و قراء مجاور نیز خبردار می شوند و مردم از هر جانب برای دیدن واقعه می آیند و تبرك می جویند و خانه آنها مركز رفت و آمد مردم دور و نزدیك می شد. پس سلام و درود بی پایان بر تربت پاك مكتب وحی حضرت زینب (س ) باد.(199)

199-كرامات الحسينية ، ص 55 - 57.